سهاسها، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

.

جملات كوتاه

اينا چيه؟ سوال اين روزاي دخملي كه از صبح تا شب شايد هزار بار تكرار ميشه...عروسكم هر چيو ميبينه با دست اشاره ميكنه و ميگه : اينا چيه ؟ و منم بايد براش توضيح بدم   سيا.. خوبي؟ وقتي شيطوني ميكنه و ماماني بهش اخم ميكنه،فوري با يه لبخند ميگه: سيا...خوبي (سلام... خوبي)   نانا وقتي توي بازي دنبالش ميكنم، ميدوه بغل باباييش،سرشو ميزاره روي شونه بابايي و ميگه : نانا (يعني لالا)   ماماني نانا پ بيخواب شبي يعني ماماني ميخوام لالا كنم پتو رو بنداز روم تا بخوابم... شب بخير   افعال امري و از اونجايي كه تقريبا 90 درصد افعالي كه به دخملم ميگم امري هست... خانمي هم اين افعالو در جملا...
28 بهمن 1392

واي چه سرده....

هوا بس ناجوانمردانه سرد است توي خونه داريم از سرما ميلرزيم. دما 14 درجه زير صفر.ماشين از سرما شوك شده و روشن نميشه  لوله هاي اب سرد يخ زده و فقط اب جوش داريم.امروز خواستم دخمليو بشورم پاش سوخت . از دست سها هم كه شبا خواب نداريم. اخه توي اين هواي سرد نميزاره پتو روش بندازم و تا صبح با هم درگيريم . چهار روزه كه مهمان خونه ايم و جرات بيرون رفتن نداريم... دلمون گرفته توي خونه ديگه . اگرچه از اين همه برف، سرماش نصيب ما شده اما بازم خدا رو شكر ميكنيم به خاطر نعمتاش. همچنان دوربين نداريم و عكس هم نداريم. دوستت دارم دخمل گلم   ...
14 بهمن 1392

اولين برف زمستاني

يكي يدونه من بلاخره گذر برف به مشهد هم افتاد.ديروز اولين برف زمستاني باريدن گرفت، هر چند كوتاه و كم، اما دلنشين و زيبا.دوربين نداريم كه عكس بگيرم.دخملي گلم هم به خاطر سرماي 7 درجه زير صفر اين روزا،مهمان خانه است.مهمونامون رفتن و ما دوباره تنها شديم . دوربين زودتر بياد دستم به قول ماماني تسنيم با دوربين مخفي چندتايي عكس بگيرم از اين روزاي دخملي.   شيرين ترين مكالمه اين روزاي من با دخملي: مامان: عشق من كيه؟ سها : منننه مامان : عسل من كيه؟ سها : منننه مامان : دخمل ناز من كيه؟ سها : منننه مامان : ...
12 بهمن 1392

16 ماهگي

17 ماهگيت مبارك مامانم من اومدم بعد دوباره يك ماه مريضي دخملي كه ختم به خير شد خداروشكر... اما اينبار اون ميكروب بي تربيت اونقده جا خوش كرده بود كه مجبور شديم با پني سيلين دورش كنيم... الهي بميرم واست ماماني كه سه تا امپول هم زمان خوردي... چقده من مامان بدي هستم،خودم به خاطر ترس امپول نزدم اما واسه توزديم . عوضش زودي خوب شدي گلم،اما من همچنان مريضم . دخملي مامان امروز وارد 17 ماهگي شد. سهاي من ديگه خانمي شده.كلي حرف ميزنه.كلي شيرين زبوني ميكنه.كلي از منو بابايي دلبري ميكنه. كلي هم شيطوني ميكنه.بدو بدو ميكنه.عاشق كتاب خوندنه.عاشق نقاشي كشيدن و البته خوردن هم زمان مداد رنگيهاشه .يك ماهه كه رژيم غذايي گرفته... قربونش برم ا...
6 بهمن 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به . می باشد